Our love

 

 
 
 
 
لبخند جذابتان می کند. همه ما به سمت افرادی که لبخند می زنند کشیده می شویم.
 
 
 
لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد میکند که دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.
 
 
 
لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد. دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.
 
 
 
لبخند مسری است. لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را
هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.
 
 
 
لبخند زدن استرس را از بین می برد. وقتی استرس دارید، لبخند بزنید.
با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.
 
 
 
لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. به این دلیل عملکرد ایمنی بدن
تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید.
 
 
 
با لبخند زدن حتی از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.
 
 
 
لبخند زدن فشار خونتان را پایین می آورد. وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز
قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.
 
 
 
لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث
بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.
 
 
 
لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد. عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند
صورت را بالا میکشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، پس همیشه لبخند بزنید.
 
 
 
لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید. به نظر می رسد افرادی که
لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.
 
 
 
لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید. لبخند بزنید.
 
 
 
حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید.
در اینصورت انجام اینکار خیلی سخت بنظر می رسد. درست است ؟!
 
 
 
وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود".
پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.
 
بشنو و باور کن :
 
لبخند بزن
بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا
و بدان که همین دنیا روزی آن قدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ به لبخندهایت
با تمام سازهایت می رقصد
باور کن!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
[ چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ] [ 17:56 ] [ Negin ] [ ]



هنوز همه*ی شب*های بی تو بودن برای من یلداست
یلدای ساکت و سرد که پایانی ندارد
و تنها مونس من، همان گوی رویای خیسی است که در اولین یلدای باهم بودن برایم به یادگار گذاشته*ای
یادت هست؟ آهنگ زیبایش را هر شب باهم می*شنیدیم؟
هنوز با آهنگش اشکهایم جاری می*شود و هنوز دستهای گرمت را که گونه*ام را می*نوازد، حس می*کنم.
دلم برای تحکم شانه*هایت لک زده ...
چشم*هایم برای آن نگاه*هایی که باورشان کرده بودم بی*تابی می*کند ...
تو یادت نیست، اما قول دادی رویای با هم بودنمان را واقعی کنی!
قول یک عشق بی*نهایت را دادی
قول لحظه*های ابدی
اما
رفته*ای و تنها رویای خیسی را برای هر شب یلدای من به جا گذاشته*ای که مِلودی*اش وجودم را به آتش می*کشد ...
...
 

[ شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, ] [ 1:21 ] [ Negin ] [ ]


 

تو آیا عاشقی کردی ، بفهمی عشق یعنی چه؟ 

تو آیا با شقایق بوده ای گاهی ؟ 

نشستی پای اشک شمع گریان ، 

تا سحر یک شب ؟ 
تو آیا قاصدک های رها را دیده ای هرگز ، 

که از شرم نبود شاد پیغامی ، 

میان کوچه ها سرگشته می چرخند ؟ 

نپرسیدی چرا وقتی که یاسی ، عطر خود تقدیم باغی می کند 

چیزی نمی خواهد ؟ 

و چشمان تو آیا سوره ای از این کتاب هستی زیبا ، 

تلاوت کرده با تدبیر ؟ 

تو فرصت کرده ای آیا بخوانی آیه ای ، از سوره یک ساقه مریم ؟ 

نوازش های باران بهاری را ، به روی گونه های برگ ، فهمیدی ؟ 

تو از خورشید پرسیدی ، چرا 

بی منت و با مهر می تابد ؟ 

تو رمز عاشقی ، از بال پروانه ، میان شعله های شمع ، پرسیدی ؟ 

تو آیا در شبی ، با کرم شب تابی سخن گفتی 

از او پرسیده ای راز هدایت ، در شبی تاریک ؟ 

تو آیا ، یا کریمی دیده ای در آشیان ، بی عشق بنشیند 

تو ماه آسمان را دیده ای ، رخ از نگاه عاشقان نیمه شب ها بر بتاباند ؟ 

نپرسیدی چرا گاهی ، دلت تنگِ دلِ تنگی نمی گردد ؟ 

چرا دستت سراغ دست همراهی نمی گیرد ؟ 

تو ایا دیده ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل ؟ 

و گلبرگ گلی ، عطر خودش ، پنهان کند ، از ساحت باغی ؟ 

تو آیا خوانده ای با بلبلان ، آواز آزادی ؟ 

و سرخی شقایق دیده ای ، کو همنشینی من کند با سبزی یک برگ ؟ 

تو آیا هیچ می دانی ، 

اگر عاشق نباشی ، مرده ای در خویش ؟ 

تو آیا معنی چشمان خیس و لب فروبستن ، نمی دانی ؟ 

نمی دانی که گاهی ، شانه ای ، دستی ، کلامی را نمی یابی 

ولیکن سینه ات لبریز از عشق است 

شبی در کهکشان راه شیری ، دب اکبر را صدا کردی ؟ 

تو پرسیدی شبی ، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را ؟ 

جواب چشمک یک از هزاران اختر در آسمان را ، داده ای آیا ؟ 

تو آوازی برای مریمی خواندی 

 

تقدیم به سحرم Evil or Very Mad

[ پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, ] [ 22:45 ] [ Negin ] [ ]


چند وقتیست هر چه می گردم . . .




هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم 




نگاهم اما . . .




گاهی حرف می زند ،




گاهی فریاد می کشد . . .



اما.....



نمیفهمی.........



چرا؟؟؟؟؟؟
 

[ جمعه 12 آبان 1391برچسب:, ] [ 11:41 ] [ Negin ] [ ]


 

 
ترک میکنم و تنهایت میگذارم....
 
تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای....
 
صادقانه دروغ گفتن
 
خالصانه خیانت کردن
 
و عاشقانه بی وفایی کردن....
 
و هر چه بیشتر خودت را از چشمم انداختن...!!!!
 
و چه حس پوچی بود این که میپنداشتم... لایق اعتمادی...
 
 
 

[ شنبه 29 مهر 1391برچسب:, ] [ 16:16 ] [ Negin ] [ ]


 استفراغ میکنـــــــــــــــــــم...

 
آن همه دروغــــــــــــی که به خوردم داده ای
 
 
 
چه ســـــــــــــــــــــــاده باورم شــــــده بود،
 
دوستــ تـــــــ دارم هایتـــــــــــ را....
 
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام....
 
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو...
 
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند....
 
من از دست رفته ام ، شکسته ام....
 
می فهمی ؟؟؟؟
 
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
 
اما اشک نمی ریزم...
 
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند

[ چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, ] [ 22:23 ] [ Negin ] [ ]


Just u!

[ پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:, ] [ 19:31 ] [ Negin ] [ ]


  

خدایا چرا من ؟
آرتوراش  قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند
 
.
یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: “چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟”
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت
:
در سر تا سر دنیا بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند
.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند
.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند
.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند
.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند
.
و دو نفر به مسابقات نهایی
.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که “خدایا چرا من؟
و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :”چرا من؟

[ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, ] [ 1:30 ] [ Negin ] [ ]


 

[ سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ] [ 22:58 ] [ Negin ] [ ]


 .

 
زندگی پر از دو رنگی هاست کاش یک رنگ بیشتر نباشیم…حتی اگه اون یه رنگ سیاه باشه…
 
.Kash faghat siAh buD siahe siAh onvaght  duset nadashtam va aslan azat khosham nemiomad!
Havasam be ranget nabud havasam be chiz hai bud ke Alan azashun motenaferam!!!!!!!!!
[ جمعه 10 شهريور 1391برچسب:, ] [ 11:2 ] [ Negin ] [ ]


 

دلم می گیرد !..
وقتی ..
می نویسم فقط برای تو ..
ولی ..
همه می خوانند الا تو …!!!
 
[ چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:55 ] [ Negin ] [ ]


 

روزی میرسد که دلت٬
برای هیچکس به اندازه من تنگ نخواهد شد!
برای نگاه کردنم...
بوسیدنم ٬خندیدم...
برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتی...!
روزی که دیگر نیستم دلت برای همه اینها تنگ خواهد شد!
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره "من" خواهی بود!
میدانم روزی که نباشم هیچکس تکرار "من" نخواهد بود!
[ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, ] [ 3:3 ] [ Negin ] [ ]


Help me please!

 Khodaya koomak!!!!!!!

Khodaya man Che gonahi be dargahat kardam k javabesh ine key vase mardomet badesho khastam key inghadr sangdel budam key khastam kaC har shab ghable khab gerie kone key kaC ro sozondam key inhame bad budamo khabar nadashtam!!key in hame Bkhiale adama budam????????
Khodaya chera nemifahmam in eshtebahe mane ya in naTjeye a'malame gozashtame ya emtehane tue?????????????daram Dvone misham chera baham harf nemizani!???har etefaghi k Bofte be tu Avalin nafari hasT k mohtajam!!!
Alan ham k in etefagh oftade baz ham agar mara bepaziri az tu komak mikhaham
Heeeereelp meeeeeeeee!

[ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, ] [ 2:20 ] [ Negin ] [ ]


 فقط کلام نبود...

 
هنوز هم دلم تنگ می شود
برای محض حرف زدنت
 
و برای تکیه کلامهایت
 
که نمی دانستی
 
فقط کلام نبود
 
من هم به انها....
 
تکیه داده بودم
 
 

[ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:41 ] [ Negin ] [ ]


 

 
پندهای طلایی انیشتن
 
اگر خواهان رسیدن به قله های موفقیت و خواسته های واقعی تان هستید حتماً نکته هایی را که در زیر آمده جدی بگیرید:
۱) کنجکاوی را دنبال کن ید:من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق کنجکاوی هستم».چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید؟ من کنجکاو هستم، مثلا برای پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد. به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید؟پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.
۲) پشتکار گرانبها است:من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی می گذارم».تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند. پس مانند تمبر پستی باشید و مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید. با پشتکار می توانید بهتر به مقصد برسید.
۳) تمرکز بر حال: پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی. من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز. یاد بگیرید که در حال باشید و تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام می دهید. انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است.
۴) تخیل قدرتمند است تخیل همه چیز است: می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود. تخیل به مراتب از دانش مهم تر استآیا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید؟ تخیل پیش درآمد تمام داشته های شما در آینده است. نشانه واقعی هوش دانش نیست، تخیل است. آیا شما هر روز ماهیچه های تخیل تان را تمرین می دهید؟ اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند.
۵) اشتباه کردن:کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمی گیرد.هرگز از اشتباه کردن نترسید چون اشتباه شکست نیست. اشتباهات شما را بهتر، زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید.قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید. من این را قبلاً گفته ام و اکنون هم می گویم، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را ۳ برابر کنید.
۶)زندگی در لحظه:من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی کنم، خودش بزودی خواهد آمد.تنها راه درست آینده شما این است که در همین لحظه باشید. شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض کنید. بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دهید. این تنها زمانی است که اهمیت دارد، این تنها زمانی است که وجود دارد.
۷) ارزش خلق:سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید.وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید بلکه وقت خود راصرف ایجاد ارزش کنید. اگر شما با ارزش باشید، موفقیت را جذب می کنید. استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید. بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد. تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد.
۸) انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید:«دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن».نمی توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید، به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید. برای اینکه زندگی تان تغییر کند، باید خودتان را تا سرحد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید، که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد
۹)دانش از تجربه می آید:«اطلاعات به معنای دانش نیست. تنها منبع دانش تجربه است».دانش از تجربه می آید. شما می توانید درباره انجام یک کار بحث کنید، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می دهد. شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید. تکلیف چیست؟ دنبال کسب تجربه باشید! وقت خودتان را صرف یاد گرفتن اطلاعات اضافی نکنید. دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید
۱۰) اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی کنید:اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد.دو گام هست که شما باید انجام بدهید اولین گام اینکه شما باید قوانین بازی که می کنید را یاد بگیرید، این یک امر حیاتی است. گام دوم هم اینکه شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید اگر شما بتوانید این دو گام را حساب شده انجام دهید موفقیت از آن شما خواهد بود.
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 20:8 ] [ Negin ] [ ]


Dastanak

 تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.

او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبهاش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 12:40 ] [ Negin ] [ ]


 jتنهایی

تو میروی باورم نمیشود
 
باز تنهایی،بازمن، ازنبودنت میترسم
 
ازمن بی تو،ازاشک، ازبغض
 
های بی هوی، تیک بی تاک، ازسکوت میترسم
 
گیج میشوم میمانم، پشت در، چشم بر راه
 
انتظارت سخت است، ازحقیقت میترسم
 
که چقدر وابستم، به تو و احساست
 
باورش هم سخت است ازخودم  میترسم
 

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:51 ] [ Negin ] [ ]


 كودك نجوا كرد:خدایا با من حرف بزن

مرغ دریایی آواز خواند? كودك نشنید
سپس كودك فریاد زد :خدایا با من حرف بزن
رعد در آسمان پیچید? اما كودك گوش نداد
كودك نگاهی به اطرافش انداخت و گفت:خدایا بگذار ببینمت
ستاره ای درخشید ولی كودك توجه نكرد
كودك فریاد زد: خدایا به من معجزه ای نشان بده
و یك زندگی متولد شد?اما كودك نفهمید.
كودك با نامیدی گریست
خدایا با من در ارتباط باش. بگذار بدانم اینجایی
بنابر این خدا پایین امد و كودك را لمس كرد
ولی كودك ? پروانه را كنار زد و رفت.
 
برا? تو که بهتر?ن?:
به خداسوگندت م? ده ا? قلب من
عشق خودراکتمان کن فاش کننده اسراراحمق است
برا? عاشق ن?کوتراست،سکوت ورازدار?
به خداسوگندت م? دهم ا? قلب من!
اگرجو?نده ا? نزدتوآمد تاحالت راجو?اشود
به اوهرگزچ?ز? مگو ا? قلب من!
اگرگو?ندت معشوقت کجاست؟
بگوباد?گر? رفت وازپرساننده دورشو
به خداسوگندت م? دهم ا? قلب من!
اشت?اقت راپنهان کن ز?راتورادرمان نخواهندکرد
عشق درجان ما مانندشراب? درجام پنهان است
به خداسوگندت م? دهم ا? قلب من!
رنج خودراحبس کن تااگردر?اغوغاشود
?افلک غرش کند ا?من باش?!
بهترین دوست اون دوستیه كه بتونی باهاش ساكت روی یك سكو بشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور میشی احساس كنی كه بهترین گقتگو عمرت رو داشتی
ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمیدونیم ولی در عین حال تا وقتی چیزی رو دوباره بدست نیاوردیم نمی دونیم چی رو از دست دادیم
اینكه تمام عشقت رو به كسی بدی تضمینی بر این نیست كه اون هم همین كار رو بكنه پس از اون انتظار عشق متقابل نداشته باش فقط منتظر باش تا عشق آروم توی قلبش رشد كنه واگه اینطور نشد خوشحال باش كه توی قلب تو رشد كرده
در عرض یك دقیقه میشه یك نفر رو خرد كرد و در یك ساعت میشه كسی رو دوست داشت و در یك دقیقه و در یك دقیقه میشه عاشق شد ولی یك عمر طول میكشه تا كسی رو فراموش كرد
دنبال نگاه ها نرو چون میتونن تو رو گول بزنن دنبال دارایی نرو چون كم كم افول میكنه دنبال كسی باش كه باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با لبخند میشه یك روز تیره رو روشن كرد كسی رو پیدا كن كه تو رو شاد بكنه ....
دقایقی توی زندگیت هستن كه دلت اونقدر برای یك نفر تنگ میشه كه دوست داری اون رو از توی رویاهات بیرون بكشی و توی دنیای واقعی بغلش كنی
رویایی رو ببین كه میخوای جایی برو كه دوست داری چیزی باش كه میخوای باشی چون فقط یك جون داری و یك شانس برای اینكه هر چی دوست داری انجام بدی
همیشه خودتو جای دیگران بگذار اگر احساس میكنی چیزی ناراحتت میكنه احتمالا دیگران رو هم آزار میده
شادترین افراد لزوما بهترین چیزها رو ندارن اونها فقط از اونچه كه توی راهشون هست بهترین استفاده رو میكنن
شادی برای اونایی كه گریه میكنن یا صدمه میبینن زندس برای اونایی كه دنبالش میگردن یا امتحانش كردن چون فقط اینا هستن كه اهمیت دیگران رو توی زندگیشون میفهمن
عشق با یه لبخند شروع میشه با بوسه رشد میكنه و با اشك تموم میشه.. روشن ترین آینده روی گذشته فراموش شده شكل میگیره..نمیشه تا وقتی كه دردها و رنجها رو دور نریختی توی زندگی پیش بری
وقتی بدنیا اومدی تو تنها كسی بودی كه گریه میكردی و بقیه میخندیدن سعی كن جوری زندگی كنی كه وقتی رفتی تنها تو بخندی و بقیه گریه كنن.........

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:28 ] [ Negin ] [ ]


  حالا داستان کوتاه:(شکلات تلخ)

 
چشمانش پر بود از نگرانی و ترس
لبانش می لرزید 
گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر 
- سلام کوچولو .... مامانت کجاست ؟
نگاهش که گره خورد در نگاهم 
بغضش ترکید 
قطره های درشت اشکش , زلال و و بی پروا 
چکید روی گونه اش 
- ماماااا..نم .. ما..مااا نم ....
صدایش می لرزید 
- ا .. چرا گریه می کنی عزیزم , گم شدی ؟ 
گریه امانش نمی داد که چیزی بگوید 
هق هق , گریه می کرد
آنطوری که من همیشه دلم می خواست گریه کنم
آنگونه که انگار سالهاست گریه نکرده بود
با بازوی کوچکش مدام چشم هایش را از خیسی اشک پاک می کرد
در چشم هایش چیزی بود که بغضم گرفت 
- ببین , ببین منم مامانمو گم کردم , ولی گریه نمی کنم که , الان باهم میریم مامانامونو پیداشون می کنیم , خب ؟
این را که گفتم , دلم گرفت , دلم عجیب گرفت
آدم یاد گم کرده های خودش که می افتد , عجیب دلش می گیرد
یاد دانه دانه گم کرده های خودم افتادم 
پدر بزرگ , مادربزرگ, پدر , مادر , برادر , خواهر , عمو , 
کودکی هایم , همکلاسی های تمام سال های پشت میز نشستنم , غرورم , امیدم , عشقم , زندگی ام 
- من اونقدر گم کرده داااارم , اونقدر زیاااد , ولی گریه نمی کنم که , ببین چشمامو ...
دروغ می گفتم , دلم اندازه تمام وقت هایی که دلم می خواست گریه کنم , گریه می خواست
حسودی می کردم به دخترک 
 

[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 23:39 ] [ Negin ] [ ]


For all of u!!

 Dooooooooooooooooset daram chon arzeshesh ro Dari!!

[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:30 ] [ Negin ] [ ]


 

 
توصیه برایان دایسون برای داشتن زندگی خوب
 
فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید.
جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند.
آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان.
توپ لاستیکی همان کارتان است.کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای که از هم پاشید دیگر جمع نمیشود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد
[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:20 ] [ Negin ] [ ]


 وقتی در صندوقچه خاطرات پنهانت میکنند 
یعنی هنوز هستی …!!

Salam be hammeye dustane nazaninam k enghad be man lotf daran!!!az khoda Mikham har chi2 zendegitun mikhain behetun bede dusetun daram!!
[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:32 ] [ Negin ] [ ]


 

سخن بزرگان
آن چه انسان هرگز نخواهد فهميد اين است كه چگونه در مقابل كسي كه ما را آفريده و همه چيز ما از اوست مسوول خواهيم شد و او از ما بازخواست خواهد كرد ؟!؟!؟ . موريس مترلينگ
اين همه پيغمبرها گفته اند كه روح باقي مي ماند و چنين و چنان مي شود. اما هيچكس توجه نكرده كه آيا روح ما قابل بقا هست يا نه ؟؟؟ شما را بخدا روح ما با اين افكار پست و انديشه هايي كه از حدود معده و شهوت تجاوز نمي نمايد آيا اگر از بين برود بهتر نيست ؟!؟ . موريس مترلينگ
[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:29 ] [ Negin ] [ ]


 نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند 

مثل آسمانی که امشب می بارد......
و اینک باران 
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشم هایم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
...................................................

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 1:32 ] [ Negin ] [ ]


 سخنی با خدا

 
گفتم:خدایا از همه دلگیرم
 
گفت:حتی از من؟
 
گفتم:خدایا دلم را ربودند
 
گفت:پیش از من؟
 
گفتم:خدایا چه قدر دوری
 
گفت:تو یا من؟
 
گفتم:خدایا تنها ترینم
 
گفت:پس من؟
 
گفتم:خدایا کمک خواستم
 
گفت:از غیر من؟
 
گفتم:خدایا دوستت دارم
 
گفت:بیش از من؟
 
گفتم:خدایا این قدر نگو من؟
 
گفت:من توام تو من.....
 

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 23:11 ] [ Negin ] [ ]


Saaaaaaalaaaaaaam dustane khoooobam!!!

 این روزها

دلم عجیب هوای با تو بودن را دارد
دلم برای چشم های پر غرورت
نگاه های مهربانت
خال روی چونه ات
چال روی گونه ات وقتی كه می خندی
تنگ شده...
 
برو ادامه خیلی قشنگه...
 
آنقدر دل تنگ شده ام
كه در تمام لحظه های بی تو
حضور سبز تو را احساس می كنم
و صدای نفس هایت را می شنوم
خوب من
زودتر برگرد
تا به نبودنت هم
مثل روزهای خوب بودنت
عادت نكرده ام
برگرد تا فراموشی سهم عشقمان نشده
برگرد تا هنوزها دیر نشده
برگرد و قفل دلم را تو باز كن
دلم برای شعرهای عاشقانه ات تنگ شده
 دلم برای یك لحظه با تو بودن لك زده
دلم برای شیطنت چشم هایم وقتی كه به تو می نگرد تنگ شده
دلم برای خودم هم تنگ شده
آخر با رفتن تو من هم رفتم... 
 

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 22:47 ] [ Negin ] [ ]